- پرواز دو رکن دارد: بلند شدن و نشستن
همهی هواپیماها بلند میشوند اما همهی آنها نمینشینند!
در معاملهگری، سهم خریدن را همه بلدند اما فروش و نقطهی خروج نقش مهمتری دارد. - دو روش پول درآوردن از جهالت مردم:
1. ساده نشان دادن یه چیز پیچیده
2. پیچیده نشان دادن یه چیز ساده
تحلیلگری در بازار سرمایه (بورس) پیچیده است، اما معاملهگری ساده! این دو با هم خیلی فرق دارند. - نظم در معاملهگری، کلید موفقیت در بازارهای مالی است.
- معاملات کمتر اما هوشمندانهتر، رمز پیروزی شماست.
- کسانی که بهصورت حرفهای در بازارهای سرمایه فعالیت میکنند، جزو باسوادترین افراد کشورشان هستند؛ زیرا اخبار و مسائل اقتصادی، سیاسی، علمی، اجتماعی، فرهنگی، بینالمللی و… را تحلیل و بررسی میکنند.
برای سرمایهگذاری و موفقیت در بازارهای سرمایه (بورس)، یا باسواد باشید، یا باسواد شوید! - فکر کنید در قایقی زندگی میکنید که دائماً سوراخ میشود.
اگر انرژیتان را صرف پریدن به قایق دیگری کنید، بهتر است تا اینکه بخواهید آن انرژی را صرف درزگیری سوراخها کنید. - بهترین سرمایهگذاری، سرمایهگذاری شخصی روی خودمان است.
- وقتی دریا طوفانی میشود، پارو نزن؛ چون نمیدانی نوک قایقت به کدام سمت است؛ صبر کن تا طوفان به پایان برسد و ببین در کجا ایستادهای، بعد جهت خودت را مشخص کن و پارو بزن تا به مقصد برسی…
روزهایی که بازار در تلاطم فشار خرید یا فروش است، از معاملات هیجانی بپرهیزیم. - کلید موفقیت در سرمایهگذاری، صبر کردن است. گاهی سختترین کاری که باید انجام دهید، انجام ندادن هیچ کار است.
- بازار سهام وسیلهای برای انتقال پول از افراد عجول به افراد صبور است.
- سرمایهگذار خردمند در مواجهه با اتفاقات منفی، آرام و خونسرد میماند.
اگر از آن دسته افرادی هستید که وقتی در یک نیمهشب ارزش سهامشان نصف میشود، توانایی نگه داشتن آن را ندارند، بازار سهام برای شما ساخته نشده است.
باید مهارت لازم را داشته باشید که روی شرکتهای عالی سرمایهگذاری کنید و بعد از آن با اعتماد به نفس کامل به سهامتان بچسبید. وقتی صاحب سهام شرکتی هستید که در صنعتی پایدار و استوار است، سهامتان را نگه دارید؛ حتی اگر دیگران با قیمت ارزان در حال فروش سهامشان هستند، شما بخرید. -
سال 2008 بود که در یکی از خیابانهای فقیر نشین نیویورک در حال قدم زدن بودم. این عادت فصلی من بود، گاهی کمکهایی به افراد نیازمند میکردم.
به ناگاه پسرک واکسی را در آن طرف خیابان دیدم، نزد او رفتم برای واکس زدن کفشهایم. روی صندلی لم داده بودم و در حالی که سیگار میکشیدم از پسرک پرسیدم درآمدت چطور است راضی هستی؟
پاسخ داد بد نیست؛ خدا را شکر کمی پسانداز دارم در حدود 500 دلار که میخواهم همهاش را سهام بخرم تا بیشتر شود؛ این روزها همه دارند سهام میخرند.
لحظهای به فکر فرو رفتم؛ واکس کفشهایم تقریباً تمام شده بود. ایستادم و یک اسکناس 100 دلاری به پسرک دادم. گفت آقا من این همه پول خرد ندارم. لبخندی زدم و گفتم بقیهاش مال خودت؛ فقط قول بده که فعلاً سهام نخری.
و در حالی که نگاهش به رفتن من خشکیده بود از او دور شدم.
فردای آن روز تمام سهامهای خود را فروختم و ریزش سنگین سهامها از هفته بعد شروع شد و من بسیار خوشحال بودم که توانسته بودم علائم این ریزش را از زبان یک پسرک واکسی دریافت کنم.
قیمتها تحت تأثیر پول پسرک واکسی یعنی آخرین پولهایی که ممکن است وارد بازار شود، بالا میروند و نفسهای آخرش را میکشد و یکی از نشانههای انتهای یک روند صعودی همین است که مردم عادی به شدت اشتیاق دارند برای ورود به روند و احساس میکنند از پول بیشتر جا ماندهاند و رشدهای چشمگیری در آینده در انتظار آنهاست.

- در رأس انتهایی این هرم عالیجنابان نامرئی قرار دارند (Master) که هم از پول و هم از قدرت سیاسی بسیاری برخوردار هستند. این افراد سهامی را که نظر دارند باید تغییر کند را در نظر میگیرند. این گروه تسلط ویژهای روی رسانههای خبری و اذهان عمومی مردم دارند.
در جایگاه بعدی، بزرگان بازار سرمایه قرار دارند که با منابع مالی قویای که دارند با پلهی قبلی در ارتباط کامل هستند و در جایگاه بعدی، تحلیلگران تکنیکال و فاندامنتال و سایر کسانی هستند که علائمی از صعود را مشاهده میکنند و در جایگاه بعدی، مردم عادی هستند.
قیمت در بالاترین جایگاه که مردم عادی قرار دارند بیشترین رشد خود را تجربه میکند. عالیجنابان نامرئی برای ایجاد اشتیاق خرید در این جایگاه از هیچ چیزی دریغ نمیکنند؛ از گران خریدن سهام به منظور ایجاد هیجان خرید گرفته تا خرج کردن میلیونها دلار برای جعل اخبار و حسابهای شرکت و تبلیغات رسانهای.
این قسمت از هرم، از لحاظ تعداد معاملات و از لحاظ زمانی داری بیشترین مقدار است. از لحاظ زمانی، این طبقه طولانی، کند و زمانبر است؛ به دو علت، یکی زمان دادن برای ورود کامل مردم عادی (بر اثر همان هیجانات ایجاد شده و تبلیغات و خبر سازیها) و دیگری نقد کردن سهام عالیجنابان نامرئی که این نیز باید با حوصله انجام شود تا حساسیتی ایجاد نشود.
ولی ریزش اصلی، قاطع و با خونریزی هرچه تمام انجام میگیرد و به دنبال آن مارکت به مانند یک دومینو فرو میریزد. پس کاملاً هوشیار باشید که آخرین پولهایی که ممکن است وارد بازار سهام شود و به رشد آن کمک میکند در همین طبقه قرار دارد.
اسیلاتورها دقیقاً سعی دارند به شما بگویند معاملهگران در چه مرحله و نقطهای از این سیکل روحی هستند؛ برای همین دارای دو محدوده هستند: «اشباع خرید» و «اشباع فروش»

- «تئوری بیزاری از باخت»
من یک اسکناس ٢٠ دلاری دارم. آن را به هر قیمتی که بخواهید به شما میفروشم.
فقط دقت کنید هر مبلغی را بگوئید باید پرداخت کنید!
پیشنهادها از یک دلار شروع میشود و با گامهای یک دلاری بالا میرود، ولی نکتهای که وجود دارد این است که افراد دیگر هم میتوانند روی این اسکناس ٢٠ دلاری پیشنهاد قیمت دهند و اگر کسی توانست قیمت بالاتری از شما پیشنهاد داده و شما را شکست دهد شما همچنان باید به اندازهی پیشنهاد آخرتان به من پول بدهید و در ازای آن چیزی دریافت نخواهید کرد…
افراد در ابتدا از اینکه میتوانند یک اسکناس بیست دلاری را ۲ یا ۵ یا ۱۰ دلار بخرند هیجان زده میشوند، پول مفت است، ولی در قیمتهای ۱۷ و ۱۸ دلار یک جنگ تمام عیار بین پیشنهادهای دو نفر که میفهمند ممکن است در انتها مجبور شوند پول خیلی زیادی را برای هیچ پرداخت کنند در میگیرد. آنها برای آنکه نبازند پشت سر هم پیشنهادهای بالاتری میدهند.
ناگهان یکی برای یک اسکناس ۲۰ دلاری ۲۱ دلار پیشنهاد میدهد که در حقیقت منطقی است؛ چون در این قیمت برنده ۱ دلار میبازد (با احتساب بیست دلاری که دریافت میکند)، در حالی که بازنده ۲۰ دلار خواهد باخت.
از اینجا همه چیز بالا میگیرد.
جنگ برای برد تبدیل میشود به جنگ برای کمتر باختن، و باعث میشود تا پیشنهادها برای یک اسکناس ۲۰ دلاری به طور کاذب بالا برود.
استاد ٣۴ ساله مدیریت دانشگاه وارتون، آدام گرنت (Adam Grant)، که در جلسات مشاوره از این بازی استفاده میکند میگوید که یک افسر ارتش یک بار حدود ۵۰۰ دلار برای یک اسکناس ۲۰ دلاری پرداخت. استاد مدرسه کسب و کار هاروارد، مکس بیزرمن (Max Bazerman)، ادعا میکند که حدود ۱۷۰۰۰ دلار از به مزایده گذاشتن یک اسکناس ۲۰ دلاری بین دانشجویانش به دست آورده است و حداقل یک دانشجو بوده است که ۲۰۴ دلار برای یک اسکناس ۲۰ دلاری پرداخت کرده است.
طبق دانستههای روانشناسان، افراد بیشتر از آنکه از بردن لذت ببرند از باختن متنفرند. به این نکته «بیزاری از باخت» گفته میشود که یکی از عوامل اصلی ضرر در بورس و سایر بازارهای مالی است.
شما هنگامی که در یک معامله سود میکنید به سرعت پوزیشن خود را میبندید و به آن اجازه رشد بیشتر نمیدهید و برعکس وقتی در ضرر هستید به آن اجازه رشد و بزرگ شدن میدهید چون ناخودآگاه ذهن شما از ضرر متنفر است و البته همین بیزاری از باخت عامل اصلی حباب قیمتی نیز هست.
واکنش فروشندگان و خریداران در دورهی رکود نیز با همین آزمون قابل تأمل است. - The Trend Is Your Friend!
عالی بود دکتر جان
ممنون، لطف دارید